هیربدهیربد، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

بیکران عشق ما هیربد

تولد(3)

1390/6/26 13:46
نویسنده : مامان و بابا
400 بازدید
اشتراک گذاری

سلام هیربد جان الان ساعت 19:30 روز سه شنبه مورخ 14/10/1389 است (تعجب کردی ،درسته اسم شما هیربده و دقیقا 2 ماه و 19 روزتونه )،معذرت میخوام تا الان خاطراتتون رو ننوشتم ولی میخوام تمام لحظات شیرین و مهم زندگیتو تا اونجائیکه امکان داره یاد داشت کنم ؛ پسرم ،عزیزم از مامان لادن بسیار ممنونم که دوباره انگیزه ثبت خاطرات رو برام ایجاد کرد؛ ابتدا می خوام ادامه خاطرات قبلی رو برات بنویسم :(و اینک ادامه ماجرا)

در حالی که جواب آزمایش رو گرفتم و در جواب مشخص شد بتا بیشتر از 800 هستش.

توی میدون اسبی عظیمیه گل فروشی بود و یک دسته گل نرگس و یک گلدون گل پامچال صورتی رنگ گرفتم  و پیش  خودم قرار گذاشتم دسته گل نرگس رو به خاطر خبر خوش بارداری به عشق زندگیم ،همه کسم و فرشته مهربونم تقدیم کنم و گل پامچال رو تا موقع تولد بچه مون نگه داریم . گل فروشه می گفت گل پامچال هر سال در این موقع (اسفند ماه) گل میده و تا حدود 2 ماه بعد از نوروز هم گل داره و بعدش خشک میشه و تا سال دیگه همین موقع پیاز گل بایستی نگه داشته بشه.

          گل

رفتم خونه مامان فاطمه و بابا معزالدین دیدم زیبا خانوم (خانم پسر عمو پیمان) و عسل (دختر زیبا خانم و آقا پیمان) و عمو رامین (شوهر دختر خاله سارا که مثل برادرمه )اونجا بودن ،رامین برای پرونده خاله زهره شب از اردبیل راه افتاده بود و صبح با بابا معزالدین به اداره بهداشت و درمان رفته بود و ظاهرا ایراد کار رفع شده بود ، عسل و زیبا هم صبح رسیده بودند. مامان فاطمه اولین کسی بود که بعد از ظهر پنجشنبه تلفنی تبریک گفت ؛ وقتی خواستم عمو رامین رو برسونم عمو رامین گفت راستی خبرهایی شنیدم، و تبریک گفت ،من هم تشکر کردم و برای اون هم آرزوی همچین روزی رو کردم، عمو رامین خیلی خوشحال بود و اصرار میکرد از ته دل خوشحاله ، من هم در جواب با شرمندگی آرزوی پدر بودن رو براش میکردم آخه عمو رامین و خاله سارا یه چند وقتی بود که از خدا یک فرشته کوچولو مثل شما میخواستند،(میدونی که تو همش هشت روز از لنا کوچولو بزرگتری؛پس آرزوم خیلی زود بر آ ورده شد)

در ضمن شرکت امداد خودرو ایران (محل کار بابا امین) یک پاداش به عنوان همین مناسبت مذهبی (ولیعهدی امام زمان) به ارزش یک پایه حقوق پرداخت کرد و قرار بود روز دوشنبه بعد (10/12/1388)مبلغی هم بابت تولد شرکت ایران خودرو به پرسنل پاداش بدهد به خاطر همین به مامان لادن گفتم یه حساب بخاطر بچه مون با همین مبالغ افتتاح کنیم و پاداش بعدی رو هم به حساب واریز کنیم ولی مامان لادن گفت عجله نکنیم تا اینکه براش برنامه ریزی  کنیم......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)